خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
آقا چه شد كه حج شما نیمه كاره ماند شبهای شهر مكه چرا بیستاره ماند بـار سـفـر مـبـنـد، دلـم شـور مـیزنـد گـویا قیامت است، مَلك صور میزند من خواب دیدهام، سرتان را به نی زدند گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِی زدند دیـدم نـسیـم شانـه به گـیـسوت میزند مَرهم به زخـم گـوشۀ ابـروت میزند دیـدم تو را به نـیـزه شه مِی گـسارهـا هـو میكشند دور و برت نی سوارها آقای من، شـما كه مـسیـح عـشیـرهای در كـوفه متهـم به گـناهـی كـبـیـرهای یـعـقـوب چـشـم آیـنـههـا پـیـر میشود این شهر بیحضور تو دلگیر میشود دارد ز دیــده قـافـلـهات دور میشـود كم كم بساط روضۀ ما جـور میشود با اینكه مست ذكـر خوش یـارب توأم امـا هــنـوز مـضـطـرب زیـنـب تـوأم اینجا بمان كه حرمت كعبه تویی حسین آقا مرو، كه عـزّت كعـبه تویی حسین دیـدم كه حـاجـیـان مـنـا لـنگ میزنـد شیطان پرست ها به خدا سنگ میزند حالا كه میروی سفری پر خطر حسین پس لااقل سه سالۀ خود را مبر حسین پـاشیدم آب پـشت سـر محـمـل ربـاب با ظرف اشك دیدۀ خونین جگر حسین فـكـری به حـالِ روز مبـادای ایل كن چـندین قـواره چادر دیگر بخر حسین این ساربان به درد مسیرت نمیخورد یك سـاربـان اهل نـظـر را ببـر حسین با بردنش نمك به جگر میخورد حسین شیرخوارۀ تو زود نظر میخورد حسین |